فراموش کردم
رتبه کلی: 240


درباره من
خدایا...
دهانم را بو کن!
...ببین...
بوی سیب نمیدهد!
من دیگر حوایی ندارم که برایم سیب بچیند!
میدانی آدم بدون ِحوایش چقدر تنها میشود؟
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است؟
وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی...؟
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟
نمیدانی......
تو که هیچ وقت حوا نداشته ای!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را
این آدم را ببر پیش خودت...!
خسته ام از زندگی....
...دهانم را بو کن...
...ببین...
بوی سیب نمیدهد...
خسته ام خدایا....
حتی از............
...عــــــــشـــــــقم...
...عــــــــشـــــــقم... داغـــــ.ـــــونَــــــم بِه مُــــــــــولا... نَـه کِـه ضَـــعــیــف بـاشَـم.. نَه بـی هَـــــوام،، اَمـــــاااا رو هَـــــوام... تـو دِلَــم زیـــاد حَـرفِـه ایـنـــجـا جـــ..ـــاش نـیـــــست بـِــــگَـم ... اُفــــــــــت داره. غَـریـــــبِـه مـیشـنَـوه شـ...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۳۰ - ۲۱:۱۸ ( 3 نظر , 101 بازدید )
تنها تو محرم منی...
بند … د..… ..… … … … بند … د..… ..… … … … ...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۳۰ - ۲۱:۱۱ ( 3 نظر , 95 بازدید )
مست و هشیار (محتسب)
مست و هشیار (محتسب) محتسب ، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست ، این پیراهن است افسار نیست گفت: مستی ، زانسبب افتان و خیزان می روی گفت: جرم ِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: می باید تو را تا خانه ی قاضی برم گفت : رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست گفت: نزدیک ا...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۳۰ - ۲۱:۰۳ ( 0 نظر , 306 بازدید )
دستی قلم برداشت ، از دل نوشت و درد
دستی قلم برداشت ، از دل نوشت و درددر خاکریز ِ خون ، حق را روایت کردآنجا که سنگر نیست ، بین ِ تن و دشمن دستی قلم برداشت ، از تو نوشت و منکوچک اگر باشی ، گهواره ات دنیاست در بند ِ دنیا نیست ،آن کس که خود دریاستدل به  لیلی دادن اینجا عشق نیستتیغ باید خورد و از صحرا گذشتراه ِ اقیا...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۳۰ - ۲۰:۵۹ ( 2 نظر , 117 بازدید )
اشگ دلتنگی
دلـــــــمـ یه جور ناجور گرفته ... یه جور ه انگار هیچ چیز نمیتونه آرومش نه ... خیـــــــل ωـخته با "خاطراتت" گلاویز بش و ـωـتت به هیچـو نرωـه ... چه "شبا تلخــــــــــــــــــی" ... اش وقت ی م رفتــــ فقط خوش نم رفتـــــ ... خاطراتش میرفتــــــ ... ...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۱۱ - ۲۱:۲۰ ( 16 نظر , 88 بازدید )
مای من
به خیالش حواسم نبود اما.... آرام ساز میزد... و آهنگ "فکر" را می نواخت... با لب خندان "بغض" کرده بودم پنهان قلبم را می رقصاند...  و دریا آنطرفتر...  موج هایش را می کُشد یکی یکی برای این هجمه از "خوشی و غم" ...   ساز و آهنگ مهم نبود... هرچه بود از او بود...فق...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۱۱ - ۲۱:۰۴ ( 7 نظر , 164 بازدید )
سخن عشق
سخن عشق چو بی‌درد بود بر ندهد جز به گوش هوس و جز به زبانی نرسد مریم دل نشود حامل انوار مسیح تا امانت ز نهانی به نهانی نرسد حس چو بیدار بود خواب نبیند هرگز از جهان تا نرود دل به جهانی نرسد غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست از غم آنک ورا تره به نانی نرسد این زمان جهد بکن تا...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۱۱ - ۲۱:۰۰ ( 4 نظر , 110 بازدید )
دلتنگ
کسی می داند آنجا ،  یک نفر اینجا ، دلش تنگ است دلش پر میکشد تا یک نگاه گرم هوای چشمهایش سخت بارانی ست کسی آیا دلش تنگ صدای ما نمی گردد ؟ هوای دست ما ، در دست هایش نیست ؟ نمی خواهد بپرسد حال ما را هیچ کس آنجا ؟ کسی دیگر جواب این سلام خسته را آیا نخواهد داد ؟ کسی دلتنگ این دلتنگ ، آیا...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۰۹ - ۲۳:۲۲ ( 8 نظر , 133 بازدید )
واسهت چند تا شمع روی میز روشنه..
واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها نمیدونی دلتنگی خیلی بده.. نمیخوام ازت دوربشم بیش ازین بیا بگذر...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۰۹ - ۲۳:۰۷ ( 1 نظر , 138 بازدید )
راز
فهمیده ام که تو هم عاشق منی باران تمام شب ، در گوش ناودان این راز را گشود من مانده بودم و این راز سر به مُهر من مانده بودم و این بغض در گلو آیا تو هم مرا ، با عشق خوانده ای ؟ دست نسیم صبح از گونه های خیس آن اشک را زدود قاب غریب بغض ، با خنده پر نمود فهمیده ام دگر ، که تو عا...
تاریخ درج: ۹۳/۱۱/۰۹ - ۲۲:۵۰ ( 7 نظر , 141 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (0)